[ad_1]
این ستون نظر است. افکار و دیدگاه های ابراز شده نظر نویسنده ، یوان چانگ ، است که موسیقی الکترونیکی را تحت عنوان NUYA تولید می کند.
سال گذشته تصمیم گرفتم بزرگترین آرزو را جدی بگیرم. من در 52 هفته 52 آهنگ ساختم.
سفر من از کلاس 5 شروع شد ، زمانی که آرزو داشتم موسیقی الکترونیکی بسازم. کودکی من توسط Playstation Ones ، موسیقی ترنس و سوپ برنج دسته بندی می شد. من وقت زیادی را صرف رقصیدن روی سی دی های تکنو بازار سیاه مالزی کردم و دور اتاق های نشیمن دور خود می چرخیدم. من رویای خیال پردازی درمورد ورود به استعدادیابی را با 5 درجه شکست خودم و اجرای رقص رقصیده در “بهشت” توسط دی جی سامی. هنگامی که من 13 ساله شدم ، سرانجام توانستم ایمیل خود را داشته باشم و زمانی در مدرسه راهنمایی ، پدرم یک ساعت MP3 از مالزی برای من ارسال کرد.
این قبل از دوران Fitbits و Apple Watches بود و یک ساعت مبهم با صفحه LCD ساده بود ، اما احساس فوق العاده خوبی می کردم. من همه موسیقی ترنس مورد علاقه خود را بارگیری می کردم و هر روز آن را در اتوبوس گوش می دادم ، جایی که جای خالی مکان هایی را که می خواستم دوستان به جای آن باشند پر می کرد. آرزو داشتم موسیقی الکترونیکی ، ارکسترها و تأثیرگذار باشم. نوعی که مردم را به گریه انداخت. همین امر باعث شد تا مردم درباره زیبایی دنیا فکر کنند.
اما افسوس ، وارد یک وقفه 12 ساله اجتناب ناپذیر شوید که با مضامین و نقشهایی از “عدم” به اندازه کافی خوب ، انتظارات اجتماعی و فرهنگی ، انجام هنر در تاریکی و دریای طوفانی سرمایه داری مشخص شده است. من در رشته موسیقی ایمن جایگزین آموزشگاه موسیقی شدم. من آهنگ سازی خود را با مسابقات موسیقی کلاسیک عوض کردم. من رویاهای موسیقایی ام را با رویاهای براق میلیون ها دلاری لگدمال کردم. می دانید ، آن قوس داستان کلاسیک است.
تا 25 سالگی ، می دانستم که باید مهمترین چیز را برای خودم پس بگیرم. نمی دانم از کجا فهمیدم ، اما من در آن لحظه به زندگی ام نگاه کردم انگار که یک فیلم باشد. من در حال بستن یک فصل بسیار مهم از زندگی ام بودم ، که بزرگترین پروژه شش ساله من در حال پایان بود و طولانی ترین رابطه من با یک شریک زندگی قبلی در حال پایان یافتن بود. من به هیچ چیز وابسته نبودم ، علاوه بر چند نخ فرسوده به یک رویای چند سال پیش.
از برادرم که یک تولیدکننده تکنو است صداقت را خواستم. او چه فكر كرد كه من وارد موسيقي شوم؟ “خوب ، شما با تعهد مشكل دارید. شما می گویید كه شما كاری را انجام می دهید و سپس آن را در نیمه راه انجام می دهید یا به مورد بعدی می روید ،” او به من گفت. اوه آخ.
حق با او بود.
و این سوخت چالش بود. سوخت فهمید که من بعد از سالها دوباره به میدان برگشتم. سوخت عدم تمایل به تکرار الگوهای قدیمی و بازی داستان های قدیمی. برادرم به من گفت اگر می خواهم هرچه سریعتر خوب شوم ، پس باید یک آهنگ را در هفته انجام دهم. در نظر گرفتن اتمام یک آهنگ مهمتر از ساخت بهترین آهنگ است. اینکه باید کمال گرایی ام را کنار بگذارم. این که هنرمندان خوب بخاطر تکرار خوب هستند و فقط استعداد محض نیستند.
صبر کنید – یک تعهد؟ با این وجود به بزرگترین آرزوی من؟ که در کیمیاگر، مغازه دار آرزو دارد كه به مكه برود اما او هرگز نمی رود. زیرا اگر او می رفت بزرگترین آرزوی خود را از دست می داد. دیگر نمی توانستم آن را رمانتیک کنم. در واقع مجبور به انجام آن هستم. بنابراین من آن را انجام دادم.
من حتی موس و صفحه کلید هم نداشتم. من در همه جا زندگی می کردم – من با اتوبوس از فلان شهر به فلوریدا نقل مکان کردم و در حال کار بر روی موسیقی خود بودم. در اینجا اولین آهنگی است که من ایجاد کردم.
آهنگ شماره 13 را در زیر ببینید. پنیر است – می دانم – اما در این مرحله ، من با پنیر خوب نیستم. در واقع ، من به خودم گفتم که اگر فقط پنج آهنگ در چالش من خوب باشد ، خوشحال می شوم. اما این یکی از آنها نبود.
سرانجام ، شروع به نوشتن یادداشت های خاطرات برای همه آهنگ هایم کردم. یکی از آنها می خواند:
با آهنگ شماره 17 ، “به من عمیق بده” ، من واقعاً موسیقی را که می ساختم دوست دارم. این در حین قرنطینه بود ، زمانی که شریک زندگی من و برادرم هر دو در این مزرعه فوق العاده دیوانه وسط میامی زندگی می کردند. بنابراین من با آنها همکاری کردم یادداشت های روزانه من کمی فنی تر بودند. “من یاد گرفتم که چگونه سینتها را به طور م layerثر لایه بندی کنم ، گروه بندی synth ها و کنترل صدا را یاد گرفتم ، یاد گرفتم که چگونه از Exhale (شگفت آور) استفاده کنم ، یاد گرفتم که چیزها را کمی به تأخیر بیندازم + پینگ پنگ برای صدای غنی تر ،” برای “تکنوازی” ، ورودی خوانده می شود.
با آهنگ شماره 22 ، “Iris شما ، جهان” ، من عاشق ساخت موسیقی شدم. من در حین قرنطینه کردن کمی دیوانه می شدم. من اضطراب بزرگی در ساخت این آهنگ داشتم – تا زمانی که خوب به نظر می رسید. این دلیل برگشتن به این مسیر را به من نشان داد. در دفتر خاطراتم نوشتم: “احتمالاً مورد علاقه من تا امروز”. “من احساس می کنم. به جای اینکه خیلی تلاش کنم آرام شدم و بازی کردم. کنجکاو شدم.”
در این زمان داشتم به نیمه راه نزدیک می شدم. تعهد من فوق العاده به چالش کشیده شد. با رسیدن به دهه 30 ، سبک منحصر به فرد خودم شروع به تحکیم کرد. درست مثل زندگی واقعی ، حدس می زنم.
با آهنگ شماره 37 ، من واقعاً دوست داشتم رشته هایی را ترکیب کنم. آوازهای زنانه تکراری. روی ریور روکش کردم. من برای کارم کتابخانه ایجاد کردم. به خانه مادربزرگم در کیپ مرجان برگشتم و مدتی در پایین ماندم. روزهای من کمی نرمال تر به نظر می رسید ، با ورزش ، مراقبه ، طراحی ، خواب ، و خوردن غذای مادربزرگ ، خواب.
آهنگ شماره 39 ، “ارواح لرزه ای” برای من فوق العاده مهم بود. من در جشنواره موسیقی پارسه از بین 120،000 رأی “انتخاب مخاطب” را به دست آوردم و آهنگ من برای پخش به عنوان موسیقی پس زمینه برای مرورگر بازی Opera انتخاب شد.
این اولین اعتبار سنجی بود که از دنیای خارج به دست آوردم که آنها موسیقی من را دوست دارند و فوق العاده سورئال بود. می توانستم خودم را بشنوم که فرزندم از من تشکر می کند که دوباره موسیقی را انتخاب کردم. من نوشتم: “درختان به من گفتند كه این را با ذهن خود بنویسم. من فكر می كنم كه كار خوبی انجام داده ام.”
آهنگ شماره 41 احتمالاً از بین تمام آهنگهایی که من ساخته ام مورد پسند من است. بهترین دوست من آوریل برایم شعرهایی از طریق تلفن ارسال کرد که من یک عبارت را از آن برداشتم و چیزی ایجاد کردم که در روح من ضربه می خورد. من نوشتم: “این قطعاً مانند 9 یوان + شبگرد + طبیعت یوان احساس می شود.”
آهنگ شماره 48 همکاری من با دوستی به نام میلا است که صدای زیبایی دارد. او بدون اینکه بداند آهنگ چگونه است ، آن را روی تلفن خود ضبط کرد و من در اطراف آن موسیقی تولید کردم. من نوشتم: “من یاد گرفتم که چگونه رمپ زمان تاخیر را انجام دهم ، انواع مختلف باس ها ، ساختار ABAC ، و چگونه با ایجاد صدای جالب تر به جلو حرکت کنم ،” من نوشتم: “من در این آهنگ چیزهایی را دوست ندارم ، اما بیشتر بخش ، من از آن خوشحالم. “
در این مرحله ، من در حالت کشش نهایی قرار گرفتم. به عبارت دیگر ، من شروع به سوختن می کردم. من با توجه به اینکه از راه دور شغل خود را در یک شرکت خورشیدی بازی می کردم ، یک پروژه اجتماعی را در اورلاندو اداره می کردم ، تمرین رقص و حفظ روابط را فروتن و خسته کردم.
من تصمیم گرفتم که از چهار آهنگ آخر من الهام گرفته شود آواتار: آخرین هواپیما. در این مرحله ، زندگی من واقعاً دیوانه شد و آخرین کاری که می خواستم انجام دهم ساخت موسیقی در برخی روزها بود. من در جلسات 30 دقیقه ای در اطراف تمام پروژه های ساختمانی که باید انجام می دادم ، پنهان می شدم. مقداری چوب میخ می زدم ، سپس می توانم کمی موسیقی بسازم. من می خواهم به هوم دپو بروم ، سپس یک باسلاین اضافه می کنم. زیاد بود
برای آهنگ شماره 52 ، آهنگ آخر ، کاملا دور رفتم و از اولین آهنگم یک تکرار مجدد ایجاد کردم. من مسیر را با هواپیما به نیویورک رساندم ، جایی که ساعتها در فرودگاه بودم و سعی کردم آن را تمام کنم. و سرانجام به من ضربه زد – کار من تمام شد. مدتی نشستم و آخرین یادداشت ها را تمام کردم. من سالهای جدید را به نان تست کردن دوستانم و پایان این چالش سپری کردم.
بعد از یک سال به چالش کشیدن خودم ، به برخی از خردهای ارزشمند فراتر از خود آهنگ ها دست یافتم.
- بهترین هنرمندان همه در یک زمان در یک زمان مکیدند. شکست برای رشد مهم است.
- مشکلی نیست که از کارهای دیگران به عنوان الهام استفاده کنید به شرطی که در آخر چیز جدیدی روی میز بیاورید. چگونه دیگری می خواهیم یاد بگیریم؟
- مقدار ، نه کیفیت. بله — وقتی درگیر ساختن شاهکارهایی می شویم ، آهنگی بی نقص را در زمان مناسب رها می کنیم و یک ضربه مسواک را می زنیم ، اغلب به پای خود شلیک می کنیم. اگر ثابت قدم باشید ، مقدار به کیفیت تبدیل می شود.
- اگر خواب خود را رها کنید ، می توانید در نهایت به آن نزدیکتر شوید.
من به محض اینکه سازگار باشم تولید کننده EDM شدم. معیار تسلطی وجود نداشت که من مجبور شوم با یک غنیمت از آن بپرم و انگشت شست جامعه را بالا ببرم. زمانی بود که من هر روز EDM تولید می کردم. واقعاً فروتنانه است – به ویژه در جامعه ای که شایستگی ها را ارزش می شمارد و با دستان سرمایه داری هنر را پیچ و تاب می کند.
ذکر این نکته نیز مهم است که این یک سفر 26 ساله بود ، نه یک سفر یک ساله. آنچه مردم نمی بینند تعداد بی شماری است که من بارها را برای دانلود Ableton ، FL Studio و Logic بارگیری کردم تا فقط با ناامیدی کامل آن را حذف کنم. چگونه می توانم هر روز پیانو را رد کنم و این قول را بدهم که: “یک روز آن را پس می گیرم.” چقدر عصبانیت و اضطراب نسبت به آن داشتم.
به هر حال ، آنها می گویند بهترین زمان برای کاشت یک درخت – یا در این مورد ، تولید کننده EDM – 20 سال پیش بوده است. اما بهترین زمان بعدی امروز است. بنابراین من اصلاً از “اتلاف وقت” پشیمان نیستم. اکنون می توانم خرد وقتی می دانم ارزش خودم را می دانم درک کنم وقتی شروع به پخش نمایش های زنده می کنم. من می دانم چگونه به فرسودگی شغلی ، تعادل ، کمال گرایی ، نگرش و سلامتی خود نزدیک شوم.
و من می فهمم که واقعاً چه چیزی مهم است – اینکه ما به عنوان هنرمند توانایی بهبودی دیگران را داریم و به معنای درک این دنیای دیوانه کمک می کنیم. در حالی که پیش از این ممکن بود به تمایل به ثروتمند شدن و تأیید شدن به من دامن زده شود ، اکنون من سفر خود را راهی برای هدف قرار دادن موضوعاتی مانند تنهایی ، تغییر اقلیم ، حقوق اجتماعی و توانمندسازی زنان می دانم. نه فقط برای سکته مغزی من.
این را برای الهام بخشیدن به جوانان برای ادامه کار خلق نوشتم. من این را برای کسانی نوشتم که می دانند موسیقی واقعی ترین علاقه آنها است ، اما با چیزهای دیگر حواسشان را پرت می کنند. همه تولیدکنندگانی که زندگی صیقلی هنرمندان مورد علاقه خود را می بینند و احساسات خزنده سندرم تقلب را تجربه می کنند. برای همه خانمهای جوانی مثل من که به آنها گفته شد هنرشان خیلی عجیب ، آزار دهنده ، اساسی یا متوسط است. اگر این شما هستید ، من شما را به چالش می کشم که به مدت یک سال هر هفته کاری را انجام دهید که دوست دارید آن را برای واقعیت محض انجام این کار انجام دهید.
قول می دهم خودت را غافلگیر کنی.
[ad_2]